۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

پروژه عدالت افغانستان

شرکت خدمات حقوقی مشوره دهی دادگستر

1.4  گزارشي گذرا از جنايات جنگي در زمان عملياتهاي نظامي ضد شورش
 
تاكتيك هايي توسط دولت تركي- امين براي ايجاد اصلاحات و درهم شكستن جرقه هاي مقاومت در تمام نقاط كشور استفاده است. در گزارشي كه در 1985 منتشر شد، خبرنگار ويژه فليكس ارماكورا بيان داشته كه در آگست 1978 عمليات هاي نظامي در مناطقي كه بيشترين مقاومت در برابر اصلاحات وجود داشت به ويژه كنر، نورستان، پكتيا، پروان و ارزگان انجام مي شده است. اين عمليات ها شامل دستگيري هاي گسترده، قتل عام ها و در بعضي موارد بمباردمان هاي غير مشخص كه تعداد نا معلومي از غير نظاميان در آن كشته شده اند را در بر ميگرفت. تعدادي از اين حادثات در گزارشهايي توسط ژورناليستان و فعالان حقوق بشر كه با پناهندگان در پاكستان مصاحبه كرده اند، شرح داده شده اند.
 

1.5  قتل عام كراله

در اوائل سال 1979 مخالفان تنظيم شده عليه حزب دموكراتيك خلق افغانستان زمين قابل ملاحظه اي را در ولايت كنر به دست آوردند. در مارچ همان سال مخالفان كه تحت نام مجاهدين ياد مي شدند مركز ولسوالي كنر را فتح كرده بودند كه فقط مركز ولايت، اسد آباد در كنترل حزب خلق باقي مانده بود. دگروال شهنواز شيواني از پكتيا والي كنر بود. قواي مجاهدين حملات سهمگيني روي اسد آباد آغاز كردند. پرسونل امنیتی ولایتی که محاصره شده بودند به کابل تماس گرفته و تقاضای نیروی کمکی نظامی فوری نمودند. قوای نظامی مهمی که انتقال یافته و در مقابل مخالفان (مقاومان) قرار گرفتند عبارت بودند از 444 کوماندو که توسط صدیق عالمیار فرماندهی می شد و یک بخشی از فرقه 11 نیز شرکت داشت.
 
طبق اظهارات شهود مصاحبه شده با پروژه عدالت افغانستان، در شب 15 حوت 1357 مطابق با 6 مارچ 1979، نیروی بزرگی از مجاهدین که از دره پیچ آمده بودند از سمت شرق به اسدآباد حمله کردند. آنها از کراله که یک قریه در نزدیکی شرق اسدآباد می باشد وارد شهر شدند. مجاهدین قادر به نفوذ به نیروهای دفاعی خارج شهر بودند و حمله ای را بالای پوسته امنیتی ولایتی ترتیب دادند. گرچه آنها قادر به پیروزی بالای پوسته های اصلی دولتی نبوده ودر هنگام صبح مجبور به عقب نشینی شدند. قوای دولتی قادر به ایجاد یک حلقه محاصره بودند تا مجاهدین در حال فرار را در دامنه های شهر به ویژه در قریه کراله به دام اندازند. صدیق عالمیار و همدستانش سریعاً یک عملیات تصفیوی و انتقام جویانه را ترتیب دادند.
 
گزارشات متفاوت است که چه زمانی دقیقاً انتقام گیری صورت گرفته است و بازماندگانی که AJP با ایشان مصاحبه نموده مکرراً اظهار داشته اند که دولت بلافاصله بعد از حمله مجاهدین به پاسخگویی پرداخته است. گزارشات مطبوعاتی که تقریباً یک سال بعد نمایان شده بیان داشته که قتل عام در 20 آپریل 1979 صورت گرفته است ولی مشخص نکرده که هجوم مجاهدین در کدام زمان واقع شده است. بدون تحقیقات بیشتر مشخص کردن تاریخ دقیق امکانپذیر نمی باشد. جزئیات پاسخ دولت مطابق با اظهارات افراد به طور ثابت بوده است.
 
قوای دولتی جستجوی خانه به خانه را به راه انداختند و جلسه عمومی را در فضای باز در حومه رودخانه خواستار شدند که این جلسه نزدیک پل ارتباطی بین کراله و اسد آباد برگزار شد. قتل عام اصلی در جلسه عمومی واقع شده است زمانی که مطابق شواهد صدیق عالمیارنیروهایش را دستور داده بود که جمعیت را محاصره کرده و بعداً کورکورانه ایشان را تیر باران کنند. شواهد بیان می دارد که چگونه نیروهای صدیق عالمیار بولدوزر برای حفر چاله ای برای دفن هلاک شدگان این قتل عام نزدیک پل استفاده کردند. طبق اظهارات شهود بسیاری از مدفونین نمرده بودند بلکه مجروح بودند و آنها در حالیکه هنوز زنده بودند مدفون شدند. گور اصلی دسته جمعی هنوز در این منطقه قابل مشاهده می باشد. نیروهای نظامی بعداً یک عملیات جستجو را در مناطق مسکونی قریه ترتیب دادند. و برایشان دستور داده شده بود که در حین جستجوی خانه به خانه هرچیزی را مواجه شدند با فیر مرمی از پای در آورند که این عملیات باعث قتل و تلفات جانی اکثر غیر نظامیان توسط فیرهای کورکورانه گردید. اظهارات قتل زنان، اطفال و سال خوردگان ضعیف را در جریان تلاشی خانه به خانه تصریح می دارد. دو قبر دسته جمعی از متضررین این عملیات تلاشی در این محل مسکونی وجود دارد. گزارشات مجموع قربانیان این کشتار را بالاتر از 1000 نفر بیان می کند. این قبر دسته جمعی تا به حال نبش نگردیده است. ( یعنی به همان حالت اولیه باقی است.) و اکثر مسکونین محل به پاکستان فرار کردند.
 
شاهدانی که پروژه عدالت افغانستان با ایشان مصاحبه نموده است افراد ذیل را در حادثه کراله مستقیماً مسوول پلانگذاری و هدایت این قتل عام می دانند:
 
جگرن صدیق عالمیار قوماندان قطعه 444 کوماندو که باور بر این است که در سال 2005 در هالند زندگی میکند.
جگرن بهرام الدین افسر فرقه 11 و قوماندان عملیاتی در کنر که متعاقباً در یک سوء قصد در جلال آباد به قتل رسید.
جگرن گلرنگ افسر فرقه 11 که تا سال 2004 در پیشاور و کابل زندگی میکرد و فعلاً طبق گزارش وفات نموده است.
 
شواهد مکرراً بیان می دارد که والی ولایت در کشتار شرکت نداشت و در واقع عاملان جرم والی را از مداخله برحذر داشته اند. عامل مهمی که به این صاحب منصبان اجازه ارتکاب کشتار به مقیاس وسیع داده ارتباطات سیاسی شان می باشد. قتل عام در زمان شورش انقلابی داخل اردو به وقوع پیوسته است. نیروهای نظامی متعلق به جناح خلق PDPA بوده است. به ویژه صدیق عالمیار از اعتماد امین بهره گرفت. برادرش، صدیق، یکی از وزرای کابینه بود. صاحب منصبان پایین رتبه تر می توانستند تشکیلات نیروهای نظامی را مافوق مسوولیت معمولشان فرماندهی کرده و احساس صلاحیت می کردند وقتی که با ایشان با مصونیت برخورد می شد.

 

 

 
 

3.7   قیام هرات در مارچ 1979

 
قیام هرات یک تغییر مهم را در این دوره جنگ، نشان ضعف رژیم، وسعت مخالفت های مشهور عقیدوی و امکانات بسیج عمومی را رقم زد. استفاده ظاهری قوت هوایی اتحاد جماهیر شوروی به خاطر درهم کوبیدن شورش ها (ادعایی که وسیعاً گزارش شده اما هرگز مقامات اتحاد جماهیر شوروی به آن اعتراف نکردند) افزایش نگرانی را در اتحاد جماهیر شوروی راجع به بدتر شدن اوضاع در افغانستان بیان کرد.
 
معلومات گوناگون راجع به چگونگی شروع قیام یا شورش وجود دارد. به نظر می رسد که قیام با واکنش های ناشایست در مراحل اولیه و تظاهرات های آرام تشدید شده باشد. به هر کابل نه نشریه مستقل افغانی در کشور کار می کرد و نه گزارشگران خارجی در آن زمان در هرات بودند. طبق دورانسورا، قیام هرات در ایجاد تزلزل روانی در رژیم تاثیرگذار بوده است طوریکه دولت خلقی متوجه شد که نه تنها در حومه شهرها بلکه در شهرها نیز با اپوزیسیون مواجه است. اصلاحات ارضی باعث جرقه های قیام نشده بلکه تعقیب نخبگان مذهبی، علما و بقیه افراد برجسته مهم و سرنوشت ساز بوده است. قبل از قیام هرات یک سلسله شورشهای کوچک در قریه های ولایات .وجود داشته اما آنها رنجش محلی را از فرمان رژیم به شمول کارگران اجباری برانگیخته بود.
 
در 15 مارچ، رعایا از ولسوالی های اطراف در مساجدشان جمع شده و به فتوای ملاها به سمت هرات، جایی که ساکنین شهر نیز به شورش پیوستند، نزدیک شدند. زمانی که شورش در گرفت، اردوی فرقه 17 که در هرات استقرار داشتند تمرد کرده و به شورشیان ملحق شده وبرای آنها مهمات تهیه نمود. در مدت یک روز قیام کنندگان کنترل تمان نقاط مهم دولتی را در دست گرفتند و در مدت یک هفته شورشیان شهر را گرفته و در همین موقع آنها بعضی از رهبران اداری حزب خلق به شمول عبدالحی یتیم را به قتل رساندند. تمام ولسوالی های ولایت به غیر از اوبه و زرگون گرفته شد. طبق اظهارات شاهدان اوضاع در هرج و مرج توسط چور و چپاول و حمله های گسترده بالای ساکنینی که مظنون به ضد دولتی بودند، بوده است. دو قوماندان از فرقه 17 بنام سردار خان و غلام رسول خان به همراه اسماعیل خان نقش اصلی را از جنبه نظامی داشتند اما این نقش بالای غیر نظامیان داخل شهر موجود نبود.
 
دولت ، ایران را متهم به برانگیختن شورش نمود. کابل، قوماندان قرارگاه قندهار بنام سید مخرم را برای سرکوبی انقلابیون قرستاد. زمانی که نیروهای وی وارد شهر شدند، طیاره های بمب افکن ار شندند شهر را بمباردمان کردند. شورشیان بعد از چندین روز جنگ شدید که بمباردمانهای هوایی و تلاشی های خانه به خانه را در پی داشت، سرکوب شدند. یک قطعه کوماندو از قندهار تحت قوماندانی انجنیر ظریف عملیات را آغاز کرد. در شب چهارم (29 حوت) بسیاری از اجساد در گورهای دسته جمعی بین تخت صفر و باغ ملت مدفون شده اند. طبق گفته یکی از ساکنین قدیم، مردم این منطقه را مکان شهدای گمنام نامیدند.
 
زمانی که دولت کنترل شهر را دوباره گرفت، دستگیری های گسترده را انجام داد. بسیاری از دستگیر شدگان مفقود شدند و احتمالاً بدون محکمه به قتل رسیده اند. طبق ارماکورا، خبرنگار ویژه:
اصل معلوماتی که به خبرنگار ویژه داده شده بیان می دارد که در حدود 1000 نفر، اگر بیشتر نباشد، در جریان این دوره تا آپریل 1979 بعد از قیام شهر هرات دستگیر شده اند. در برخی موارد دستگیری های زندانی های سیاسی با توقیف همسرانشان و فرزندانشان همراه بود. دامنه اشخاص دستگیر شده گسترش یافته ازاعضای گروه های بنیاد گرای مذهبی تا اعضای گروه های چپ و همچنین اعضای دولتی، متعلمین، تجار، دیپلمات ها ، افراد علمی، و اعضای بلند رتبه گروهی را در برداشت.
 
د.، یک دهقان، و ساکن اسبق ولسوالی شندند به پروژه عدالت افغانستان گفته است که در 15 مارچ 1979 (24 حوت 1357)، وی پدر و برادرش را از دست داده است. « پدرم یک هوتل در شهر داشت و برادرم نیز همراه وی کار می کرد. آنها هر دو در حادثه 24 حوت کشته شدند. من جنازه پدرم در حالیکه نزدیک هوتلمان در بازار شهر روی زمین افتاده بود، پیدا کردم اما برادر را ندیدم به خاطر اینکه آنها وی را زنده دستگیر کردند. نام پدرم نظر محمد و نام برادرم شیرآغا است. آنها هر دو کارگر بوده و یک هوتل در شهر داشتند. من از دولت ترسیده بودم و هرگز از آنها معلومات جستجو نکردم.
 
ا. که یک دکاندار و باشنده شهراست بیان داشت که وی برادرش بنام محمد ابراهیم را که همراه وی زندگی می کرد از دست داده است. ا. اظهار داشت: « وی دستگیر نشده بود. وقتی که جنگ روز پنج شنبه 24 حوت 1357 شروع شد، مرمی های طیاره وی را از پای درآورد. من از کمونیست ها می ترسیدم. من حتی با یکی از عسکران آنها نمی توانستم صحبت کنم. مردم مسلمان بودند و دولت کمونیستی بود. آنها با یکدیگر دشمنی داشتند، بناءً این حادثه واقع شد. برادرم در حرم بابو شاه آغا مدفون شده است و مردم اقاربشان را در گورستانهای خودشان دفن می کردند.»
 
ف. یک دکاندار از قریه جغاره به پروژه عدالت افغانستان گفت که وقتی منابع دولتی حمله کردند.  آنها از چهار اطراف شهر حمله کردند و برخی مردم کشته وبرخی دیگر دستگیر شدند. این واقعه بیشتر در محلی بنام پادک شهدا به وقوع پیوسته است. عبدالحی یاثمین والی بود و جک تورن مکرم خان قوماندان فرقه و زمری زمریار قوماندان امنیه بود. مردم در دروازه قندهار، دروازه ملک، پل زنگینه، دروازه عراق و همچنین در تمام نقاط شهر کشته شدند.
 
س. یک معلم از قریه پل رنگینه اظهار داشت که برادرش جواد در جریان سرکوب شورش دستگیر شده است.
 
وی در صنف دوازدهم مکتب بود. وقتی که قیام عمومی رخ داد، آنها وی را از مکتب دستگیر کردند و من نمی دانم بعد از آن چه اتفاق بالای وی افتاده است. قوماندان پولیس مردم را دستگیر کردند. من نزد والی و خاد رفتم و به آنها عریضه دادم. آنها جواب دادند که زندانی به نام جواد ندارند. من چندین مرتبه آنجا رفتم و سر انجام به من اجازه نزدیک شدن به دفترشان را ندادند. این به خاطر این بود که مردم در مقابل دولت قیام کرده بودند و از هر جایی به دفاتر دولتی حمله می کردند. در 24 حوت آن عده کسانی که بیرون خانه هایشان بودند، دولت به عنوان دشمن تلقی کرده و آنها را دستگیر کردند. برخی مردم اقاربشان را را گرفته و در قبرستان مربوطه شان دفن کردند و کسانی که دستگیر و کشته شده بودند، دولت آنها را در تپه شهدا مدفون کرد و برادرم نیز در آنجا مدفون شد.
 
در سال 1992 یک گور دسته جمعی در هرات پیدا شد که طبق گزارش که باقی 2000 نفر را در بر داشت.
 
کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان شروع به جمع آوری معلومات در مورد مشخصات کسانی که در جریان قیام هرات ناپدید شده اند، نموده است که بر مبنای مصاحبه ها با بازماندگان و اقارب می باشد. یک لیست جزیی در ذیل آمده است.
 
تعدادی از مردمانی که بعد از قیام هرات در مارچ 1979 ناپدید شده اند.
 
حاجی عبدالاحد
حاجی داد محمد
حاجی امین الله
وکیل احمد فرزند مرتضی
حاجی محمد جان ولد ملا برات
حاجی حفیظ الله ولد حاجی نورالدین
حاجی صدیق
دجیب الله ولد حبیب الله
امرالله ولد عبدالله
اکبر جان حبیب خان شکیبا
ذبیح الله ولد حاجی نصرالدین
غوث الدین ولد گلستان
حاجی یار محمد ولد سید محمد
عبدالحکیم ولد حبیب الله
ارباب (کدخدا) عزیز شکیبان مروی
نورالدین شکیبان مروی
محمد امین شکیبان مروی
سعد الدین شکیبان مروی
اکبر خان شکیبان تاجیکی
عبدالشکور، معلم شکیبان
غلام سخی
محمد هاشم
حاحی بسم الله ، برادر محمد هاشم
عبدالله ناصح
عبدالمجید، دکاندار
غلام غوث، معلم
 
منبع: کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، زون هرات
 
 
 
3.8   بمباردمانها، مفقودی و مقاومت در هزاره جات در سال 1979
 
شورش هزاره جات اولین شورش بود و یکی از موفق ترین شورش نا بهنگام در دوران اخیر رژیم حزب خلق بحساب می آید. این شورش در اکتوبر 1978آغاز شد و تا جون 1979 تمام ساحات هزاره جات به استثنای مرکز بامیان بخاطر دور دست بودن آن  توسط مجاهدین آزاد گردید. دولت بر بمباردمان مناطق ادامه داد و لکن تا 1980 اکثر مناطق تحت کنترول شورای اتفاق انقلابی اسلامی یک شورای از رهبران هزاره بودند باقی ماندند.
دلیل این موفقیت مقاومت در هزاره جات عمدتآ بخاطر دور دست بودن و نا هموار بودن سطح جغرافیای این مناطق محسوب میشود. نیروهای اجرای حزب خلق حاضر در محل قلیل بود تا با مردم فقیر محل که در نزیک روابط را بر قرار نمایند و این روابط  در فصل شدید ماه های زمستان قابل دسترس  نبود و عملیات نظامی را محدود میساخت.
 
جنگ در بامیان بخود خود در هر حال تا دهه  بعدی جریان داشت.
استاد قبلی و باشنده دشت عیسی خان در ولایت بامیان معلوماتی را به پروژه عدالت افغانستان که حاوی مفقودی اقاب وی را بیان میکند در ماه آپریل 1979 چنین بیان داشته است .
 
محمد حسین ولد خادم حسین باشنده دشت عیسی خان بامیان خدمه یک دفتر بود. در سال 1979 نیروهای حزب خلق وی را از سر کارش گرفتار نموده و وی را متهم نمودند که با شورشیان همکاری دارد. او تا هنوز مفقود الاثر است و ما نمیدانیم که او کجا است مرده است و یا زنده.
 
خادم حسین ولد غضفر شاه باشنده دشت عیسی خان بامیان.
نیروهای حزب خلق وی را گرفتار نمود و تا هنوز لادرک است. حزب خلق وی را متهم به دست داشتن با شورشیان کرده با لای خانه حمله بردند و بعد وی را به قتل رساندند.
 
یاسین ولد سید رجب باشنده دشت عیسی خان بامیان
درسال 1358 ویرا از خانه اش گرفتار نمود و تا هنوز لادرک است  . او یک مرد تجار بود و آنها وی را متهم به همکاری با شورشیان نمودند و از خانه اش گرفتار کرده به قتل رساندند.
 
حسین خان ولد سید آقا باشنده دشت عیسی خان بامیان
در سال 1358 نیروهای حزب خلق ویرا از خانه اش کشیده به مرکز بامیان آوردند و فامیلش نمیداند که وی مرده است و یا زنده.
م یک باشنده دشت عیسی خان بیان کرد که یک تعداد زیاد نظامیان در سال 1979 در ساحه هجوم بردند.
 
نیروهای حزب خلق عملیات نظامی اش را علیه غیر نظامیان در سال 1358 آغاز کردند و این عملیات توسط بمباردمان از مرکز بامیان صورت میگرفت و در دره فولادی و شیدان ختم میشدند و در محلات دیگر نیز ادامه میافت. در ساحه ما در دشت عیسی خان 400 منزل مسکونی تخریب گردید و 100 نفر به قتل رسیدند. عملیات یک روز دوام کرد که نظامیان به هر طرف فیر میکردند و مداوم بمباران میکرد. خانه ها توسط بمباران، راکت، مرمی و توپخانه ویران گردیده و همه حریق شدند. با هر سلاح ثقیله دست داشته شان خانه ها را هدف قرار میدادند و بعد از آن خانه ها را مورد تاراج قرار میداد و 60 فامیل مجبورآ خانه هایشان را ترک نموده به ایران و پاکستان مهاجر شدند قوماندان مسلح آن زمان دگروال از فرقه 8 قرغه بود و نامش نصرالله بود. من خودم در آن زمان سرباز بودم و می فهمیدم که او یک قوماندان کندک بود و تمام واحد های نظامی در اطراف میدان هوای و دیگر ساحات مستقر شده بودند.
آنها حدود 30 نفر را از دره فولادی و دشت آخندان سر آسیاب گرفتار کرده به زندان پل چرخی انتقال دادند که تا هنوز لادرک میباشند و ما نمیدانیم که آیا آنها زنده اند و یا مرده. آنها مرا مجبور ساخته بود تا به عسکری بروم و تا سه سال در فرقه قرغه خدمت کردم و آنها مرا بخاطر سن من به عسکری برابر بود به عسکری استخدام کرد ولی من قادر نبودم که جای بروم و من باید در خدمت عسکری باشم.
 
در جریان عسکری و تحقیقات یک تعداد نا معلوم مردم به قتل رسیدند، اسیر شدند و لادرک گردیدند.
س: باشنده دشت عیسی خان بامیان به این پروژه گفت که در سال 1979 نیروهای خلق خلیفه عوض را از خانه اش گرفتار کرده وی را با برادرش بوستان بر علاوه که وی را از ناحیه پای زخمی کرده بود تیر باران کردند.
وی را به دست داشتن با مقاومت متهم ساخته بودند و در آن زمان او 35 ساله و صاحب 6 اولاد بود. من در این ساحه زندگی میکردم و خانه ام نزدیک خانه اش بود. و در این واقعه در محل حضور داشتم. آنها وی را متهم به مخالفت با دولت کرده خانه اش داخل شدند و زمانیکه خانه را ترک کردند عقب رفتند جنازه خلیفه عوض پیشروی خانه افتیده بود و مردم محل وی را دفن کردند.
 
در یک عملیات در بامیان که توسط یک نفر باز ماندگان توضیح داده شد گفته است که نیروهای نظامی اعتماد بالای نیروهای پغمانی خود داشت کوشش کرد تا نیروهای با مقاومت مواجه گردند و یکی از جان بسلامت بردگان از آن حادثه به پروژه عدالت افغانستان گفته است که او در آن زمان از لیسه فارغ شده بود گفت:
 
من در ساحه بودم و از چیزی به شما میگویم که به چشمانم دیده ام. در سال 1979 اولین بار دولت عملیات نظامی را بالای کوه اژدهار تنظیم دادند و مردم پغمان برای دزدی، غارت و آتش زدن خانه های مردم در محل فرستاده شدند و نه تنها آنها خانه های مردم را غارت کردند و بلکه هرچی از دست شان بر می آمد علیه مردم انجام میدادند. تعداد زیاد مردم محل کشته و زندانی شدند که تا هنوز مفقود الاثر هستند. بعد از آن این مردم از بامیان طرف بهسود، غزنی و کابل رفتند.
 

3.9   قیام ها در کابل

اعتراضها علیه رژیم در کابل در سال 1979 آغاز شد مثلا گرفتاری شخصیت های مشهور و رهبران مذهبی در هرات باعث تظاهرات شد. شاهد عینی که با پروژه عدالت افغانستان طی مصاحبه اظهار داشت که تعداد واقعات حاوی گرفتاری ها، تیر باران اعتراض گران و لادرک ساختن میباشد. س-د یک باشنده پغمان یک پسر نه ساله در آن زمان بوده و از لادرک شدن پدرش بیان کرد.

در 1358 روز دوم رمضان بود که حفیظ الله امین بر سر قدرت بود و ما در پغمان زندگی میکردیم و پدرم در یک باغبان گلخانه مربوط پاچانی ها تحت اداره وزارت زراعت کارمیکرد و ما دو برادر و یک خواهر و همه ما در آنزمان خورد سن بودیم و من صنف 5 مکتب بودم  یک صبح بعد از چای صبح پدرم طرف وظیفه خود رفت و در آنروز بر نگشت و من در محل کارش رفتم ولی آنها در جوابم نگفت که چی واقع شده است صرف گفتند که کدام جا رفته است و پس بر می گردد. روز بعدی نیز من در آنجا رفتم و پدرم در آنجا نبود. بر علاوه پدرم آنها کسانی دیگر را که در آنجا کار میکردند نیز گرفتار کردند و حتی محافظ مکتب را نیز گرفتار کرده بودند. آنها خادم مسجد و یک نفر دیگر بنام باشی که مشهور به وکیل بود نیز گرفتار کردند.

 
در سه حوت برابر با فیبروری 1979 ما در دهدانا بودیم. مردم در بام های خانه هایشان بالا شده الله اکبر میگفتند و در جریان روز روی سرکها برآمده فریاد میکشیدند که ما روسها و کمونیست ها را نمیخواهیم و منطقه توسط افراد نظامی که آنها را تیر باران کردند محاصره گردید. شوهر عمه (خاله) ام بنام سید مظفرشاه گرفتار شده بود و بعد جنازه اش به منطقه آورده شد و بعد از مدتی خانم و دخترش گرفتار شده نا پدید گردیدند و مردم گفتند که آنها کشته شده اند.
 
س.م نیز اعتراضها و قیام چنداول را بیان نموده است:
در شب اول حوت تمام مردم بالای بام های خانه های شان بر آمده و نعره الله اکبر میزدند و یکی از خاطرات من از آن شب آن است مردم بخاطر گفتن الله اکبر در همان شب همه گلو درد شده بودند.
 
در جولای 1979، تظاهرات و قیام که اکثرآ از مردم هزاره در حومه چنداول کابل باعث حمله بالای پوسته پولیس گردید و هزاران نفر گرفتار شدند. طبق اظهارات کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان گرقتاری رهبران شیعه و هزاره و قزلباش و افراد با نفوذ شان در کابل باعث این تظاهرات در 3 جولای 1979 گردید.
نبی عظیمی یک یاد داشت نظارتی درست کرده است که در آن یاد داشت وی نام بعضی از رهبران روحانی و شخصیت های با نفوذ مردم شیعه و هزاره کسانیکه مفقود الاثر شده اند درج میباشد و در این یاد داشت نامهای سید سرور واعظ، شیخ محمد امین افشار، شیخ محمد علی، محمد اسماعیل مبلغ، سید ابراهیم علمشاهی، محمد یوسف بینیش، نادر علی جاغوری، سید عبدالحمید ناصر و یک نفر بنام عالمی درج است.
وی اظهار داشته است که این اعتراضات در 2 سرطان 1358 زمانیکه مسکونین چنداول اولا بالای حوزه امنیتی چنداول حمله برده و آن را تصرف کردند  آغازشد. با سلاح های که از این حوزه بدست آوردند بطرف جاده میوند جای که دیگر مردم با ایشان نیز پیوستند، راه پیمای کردند و شعار های ضد دولتی را نیز سر میدادند.
 
طبق اظهارات کمیسیون مستقل حقوق بشر:
در حدود 200 نفر از قوم هزاره با بیرق سه رنگی ملی افغانستان برنگ سیاه، سرخ و سبز و بیرق های اسلامی برنگ سبز روی سرک ها ریختند و بر ضد رژیم کابل شعار میدادند و هزاران نفر دیگر نیز با ایشان پیوستند که مجهز با چوب، چاقو و شمشیر های کهنه بودند.
در ساعات 11 یا 12 بجه همین روز بود که اعتراض گران هدف حمله افراد تا دندان مسلح رژیم  قرار گرفتند و یک تعداد شان در این فیرهای کشته شدند و تعداد قلیلی که از حادثه خشمناک و وحشت ناک  جان سالم بدر برده بودند بعدآ گرفتار شده به زندان رفتند که هرگز دوباره دیده نشدند.
 
س- باشنده سابق چنداول به AJP گفت:
در سرطان سال 1358 امین تعداد زیاد ملاها و دانشمندان را گرفتار کرده زندانی کرد که من نمیتوانم حساب کنم.
او دو برادر جوان پسر آقای احسان را از تکیه خان گرفتار کرد. آنها شوهرم بنام سید حسین و خسرم بنام سید جعفر که تکیه دار بود گرفتار کرد و ساعت 1 بجه شب افراد مسلح دروازه خانه را کوبید و هنگام که شوهرم دروازه را باز کرد افراد نظامی برایش گفته بود که تا ریاست شاروالی همرایشان برود تا با ایشان ملاقات کند و همچنان برایش گفت که پدرش را نیز صدا کند. در نتیجه آنها شوهر و خسرم را بردند که تا هنوز لادرک هستند. ما کوشش کردیم که ایشان را پیدا کنیم لکن مقامات محلی اداری بما حقیقت را نمیگفتند. ما عرایض را به صدارت عظمی و ریاست خاد دادیم و لی هیچ نتیجه نداد و در اخیر بما گفتند که شوهرم و خسرم نزد شان نیستند و گفتند که آنها فرار کرده اند و لادرک هستند و تا هنوز ما کدام اطلاعی از ایشان نداریم. یک قومی ما را بنام سید علی شاه که در کارته سخی دواخانه داشت نیز از دواخانه اش گرفتار کرده بودند و در همان زمان برادرش بنام سید محبوب شاه و پدرش بنام سید احمد شاه را در همان وقت گرفتار کردند که تا هنوز لادرک هستند.
 
یک شاهد عینی بیان داشته است که بعض مفقودی ها در چنداول منجر به قیام آن شد:
درسال 1358 زمانیکه امین بر سر قدرت بود آنها دو پسر آقای احسان را گرفتار کردند و 11 بجه شب بود که یک موتر پر از افراد مسلح آمده آنها را گرفتار کردند. یکی شان سید مظفر شاه ظهوری نام داشت یک شخصیت با نفوذ و روحانی بود و دیگرش بنام سید عسکر شاه ظهوری معلم مکتب بیهقی و وکیل گذر بود.
ما هرقدر هر طرف پالیدیم ایشان را پیدا نتوانستیم و هر مرجع به ما جواب منفی میدادند. همچنان پهلوان عبدالحسن، یک ملا امام، حاجی علی احمد که او نیز شخصیت با نفوذ بود، آخند کاظم، آقای بینیش و اقای فضیلت را نیز گرفتار کردند. بخاطر گرفتاری و زندانی کردن تعداد شخصیت های مهم و مذهبی مردم بسیار عصبانی شدند و قیام علیه دولت را براه انداختند.
 
ساعت هشت نیم زمانیکه مردم بیرقهای اسلامی برنگ سبز را گرفتند داخل ماموریت سمت شدند و میز و چوکی را شکستاندند و بعد کمونیست ها بالای شان فیر کردند که درنتیجه تعداد زیاد مردم کشته شدند و محمد عباس در ابتدای قیام کشته شد.
همان صبح مردم به روی سرک ها ریختند. زمانیکه مردم به جاده آسمایی رسیدند یک موتر روسها رسیدند و مردم بالایش حمله برده سر نشینان آن را به با چاقو کاری کردند و یک موتر دیگرشان از محل فرار کردند.
در هر محل وحشت و ترس حاکم بود کمونیست ها بالای مردم فیر میکردند و مردم از محل فرار میکردند و کشته شده ها هر طرف افتاده بود و ما جمع شدیم آنها را دفن خاک نماییم. خودم 21 نفر را در مسجد شاه نجف دفن خاک کردم. من آنها را با لباس در تن داشته شان دفن کردم و فرصت نبود که آنها را غسل بدهم.
تمام مردم به یک صدا میگفتند که ما کافران را قبول نداریم و مرگ بر کمونیستان داخلی و خارجی باد و ما فقط اسلام را میخواهیم. مردم در وضعیت بدی قرار داشتند مشکلات فراوان را متحمل شده بودند اقوام و دوستانشان کشته و زندانی شده بودند. بعدأ مردم تحت کنترول دولت قرار گرفت و خاد در هر طرف به گشت زنی مصروف بود و مردم را تحت نظارت داشت و کسی جرأت نداشت آزادانه صحبت و یا گشت و گذار نماید.
مردم علیه دولت در کوته سنگی، قلعه شهاده و کارته سخی شورش کرده بودند و مردمیکه شورش را از مناطق آغاز کرده بودند متحمل خسارات زیاد جانی شدند.
بعد از قیام باز هم آنها تعداد زیاد را گرفتار کردند و شبها داخل خانه های مردم میشدند و مردم از خانه هایشان بیرون میکردند و خانه هایشان را شدید و با دقت تلاشی میکردند که حتی مردم به راحتی سخن گفته نمیتواستند و نفس راحت کشیده نمیتوانستند. و مردم  خبر میشدند که یک تعداد را گرفتار کرده اند.
 
همچنان کمونیستها تعداد زیاد جوانان را از قبیل ما ما میر آغا، اسلم، سید مختار، فرید آغا، هاشم فرزند آخند ابراهیم، رسول و سید اسماعیل که من هم دوره مکتب بود گرفتار کردند. سید اسماعیل، رسول و ابراهیم در پلچرخی به مرگ محکوم شدند و دیگرانشان رها شدند لکن آنها آنقدر شدید مجازات شدند که قادر به سخن گفتن نبودند.
گفتنی های زیاد از آن زمان است ولی تمام شان بیادم نیست ولی وضعیت فراموش نا شدنی است.
در آگست 1979 شاگردان، نظامیان و دیگر ناراضیان کوشش کردند که یک تظاهرات وسیعی را علیه رژیم براه اندازند و رادیو کابل را تصرف کنند و شورشیان علیه نیروهای دولتی در قلعه بالا حصار حمله بردند  تانکها و دیگر سلاحها و مهمات را تحت تصرف خود درآوردند. بعد دولت قلعه را بمباران کرد و صدها شورشی را به قتل رساند و کسانیکه  در آن نقطه کشته نشدند در پلچرخی زندانی و یا اعدام شدند.
 

3.10  شکنجه تحت فرمان حزب خلق درسال 1978 الی 1979

رژیم خلق تحت رهبری ترکی و امین هردو به شکنجه زندانیان افراد مظنون به مخالفت رژیم شان مبادرت ورزیدند و این شکنجه یکی از ابزار تحقیقشان بحساب می آمد.
بر علاوه زندانیان در محل کثیف و پر ازدحام با کمبود غذا و بدون دسترسی به مراقبت صحی برده شده بودند و هیچکس نمیدانست چه تعداد صدها و شاید هم هزارها نفر بخاطر مریضی مرده اند. در گزارش سال 1986 مخصوصآ خبرنگار ارما کورا از وضعیت صحی زندانیان از سال 1978 الی 79 گزارش داده است.
 
چند نفر گزارش های مخصوصی را ارائه نموده اند که حاکی از بد رفتاری که در دوران حبس شان بود و آن عبارت از بی خوابی، کشیدن ناخنها، سوختاندن بعضی اعضای بدن شان، برق داد و در بعض مواقع استفاده از شوک برقی بوده.
 
عزیز الله لودین که یک عضو دولت افغانستان در سال 2005 به پروفیسور ارماکورا بیان داشته است که شخص خودش به این نوع شکنجها شکنجه شده است. وی علاوه نمود که سید عبد الله کاظم رئیس فاکولته اقتصاد که با لودین به جرم مشابه ضد دولتی بودن گرفتار شده بود نیز به همین قسم شکنجه ها شکنجه داده شده است.
 
آقای لودین در ماه جون سال 1978 گرفتار شده و تا 11 ماه جنوری 1980 در زندان پلچرخی بوده و آشکار ساخته است که در جریان آقای کاظم حضور داشته که انگشتان هردو دست وی را زیر پایه های چوکی گذاشته بودند و دو شکنجه دهنده بالای چوکی نشسته بودند.
 
سازمان عفو بین المللی در آن زمان گزارش داد که تعداد کثیری از زندانیان سیاسی مورد شکنجه قرار میگرفتند. ترس و بیم شایع شده بود که تعداد از زندانیان فعلا از فلج شده و تعداد دیگر شان جهت شکنجه شدید از بین رفته است. شاهدان عینی به سازمان عفو بین المللی گفتند که یک وزیر سابق در پلچرخی برده شد در حالیکه خون از دهانش جاری بود. سازمان عفو بین المللی نیز گزارشاتی  را در یافت کرده است که اشخاص سیاسی در نتیجه شکنجه از بین رفته اند و سیستم شکنجه شامل لت وکوب شدید، شلاق کاری، بیرون کشیدن ناخنهای زندانیان، سوختاندن موی سر و بی خوابی دادن بودند و بعضی گزارشات بیان داشته اند که زندانیان سیاسی شوک برقی نیز داده میشدند.
پروژه عدالت افغانستان با یک تعداد از کسانیکه  در این وقت زندانی و شکنجه شده اند مصاحبه ای را انجام داده اند. یک قضیه که X نفر باشنده سابق کابل در 11 ماه سپتامبر 1980 گرفتار شده بود بیان کرد که او با گروه چپی مقاومات بطور مخفی  در آن زمان عضویت داشت. طبق گزارش فلان ..........
 
ریاست خاد 3 کابل مخالفین غیر اسلامی بود و من به اتهام آنچه که آنها فعالیت های خاد سه می نمامید گرفتار کرد اتهام که علیه من بود این بود که مرا متهم به باند ضد انقلاب  کرده بودند و همچنان  شخص کلیدی در دسته ضد انقلاب و مسئوول حفظ روابط ضد انقلابیون شاخه اسلام گرایان معرفی شده بودم.
 
آقای X بیان داشته است که این اتهامات مبنی بر واقعیتی بود که وی کارت عضویتی از گروپ مقاومت اسلام گرایان را از فامیل که در قریه خارج از کابل زنده گی میکردند گرفته بود.برای آنکه من در قریه رفت و آمد داشتم و این کارت جواز عبور و مرور در آن زمان بود و یک ضمانت بود که من یک کافر شهری نیستم و همچنان یک کارت راه عبور از حزب وحدت گرفته بودم زیرا خانه من درکابل درساحات بخش تحت تسلط هزاره ها بود.
 
مستنطقین خاد کسانیکه روش تحقیق شان لت و کوب و شکنجه بودند و کسانیکه نام شان بیادم است یکی بنام قیوم صفی بود که قرار معلومات من او در جرمنی زندگی میکند. دیگر که بنام عبدالروف لوال بود و نمیدانم که وی همین اکنون در کجا است.
من یکی از آخیرین نفری لیست خاد بودم که گرفتار شدم ودوران تحقیقام کوتاه تر از یک ماه بود. و من شوک برقی دادن نشدم ( که این نوع شکنجه مورد نظر شان بود) من لت وکوب توسط مشت و لگد توسط مستنطقین متعدد در آن زمان شدم (بنام فوتبال تحقیقاتی) دادن فحش و ضربات درد آور در قسمت زیر زانو در جریان سئوال و از موهای سرم گرفت که سرم به دیوار میخورد و سیلی میخوردم. این عمل یک یا دو مرتبه برایشان در جریان پنج هفته داده شده بود و مرا با بد ترین وضع شکنجه میدادند تا برایشان هویت افراد بلند رتبه و پایین رتبه را افشا کنم کمیته که من برایشان گزارش میدادم و آنها بمن گزارش میداد ولی من هیچ چیزی نگفته بودم و دلیل اینکه من شانس آوردم این بود که من هیچ چیزی برای گفتن نداشتم زیرا کسانیرا که آنها در صدد شناسایی بودند من آنها را نمیشناختم.
 
در محکمه اختصاصی انقلابی ثانرنوال فقط اتهام نامه عمومی را خواند و جلسه را ترک کرد و قضاوت را سه نفر به عهده گرفت که  در آنجا سه نفر شان ماندند. ما توسط یک گروپ 23 نفره محکمه میشدیم  و حکم داد گاه شش ماه بعد صادر شد. درماه می و یا جون 1981 ازمیان 23 نفر متهم 6 نفر اعدام شدند، سه نفر (بشمول من) به 16 سال زندان محکوم شدند و ما بقی به 1 الی 12 سال زندان محکوم شدند. X بر این باور است دلیلی که وی این محکومیت سنگین را متحمل شده اینست که وی چندین زبان را میدانست (در آنزمان وی میتوانست شش زبان را صحبت کند) و اینکه وی یک بار توسط استیشن تلویزیون خارجی مورد مصاحبه قرار گرفته بود که آشکارا مستنطقین را به مظنون بودن به اینکه وی یک رهبر مهم گروهی مقاومت و یا یک جاسوس است، هدایت میکرد. شش متهمی که به قتل محکوم شدند هرگز ورق رسمی محکومیت شان را دریافت نداشتند و در جولای 1981 به قتل رسیدند. X بعدآ از اعضای فامیل کشته شده گان دریابید که اعدامها در رادیو افغانستان اعلان شده بود.
 
X . از ستبامبر 1980 تا دسامبر 1987 در پلچرخی بوده و تقریبآ هشت سال از 16 سال محکومیتش را قبل از رهایی اش در دسامبر 1987 بهمراه صد ها تن طبق پالیسی مصالحه ملی نجیب الله طی کرده است. وی اظهار داشت که ما فورآ بعد از رهایی در داخل قطعات نظامی جنگی رژیم به خدمت گماشته شدیم  حتی فرصت اطلاع دادن به فامیل مان را نداشتیم تا زا رهایی مان برایشان اطلاع بدهیم. تعدادی زیادی از رها شده گان که در قطعات نظامی دولت وقت جذب گردیده بودند در مدت چند هفته از وظیفه نظامی فرارکردند و من در جریان اولین هفته خدمت نظامی را ترک گفتم.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شرکت خدمات حقوقی ومشوره دهی دادگستر